برگشادن. گشودن. گشادن. باز کردن. رجوع به برگشادن و گشادن و گشودن شود. - برگشودن بند، گشودن و باز کردن آن: همه بند از پایشان برگشود ز ساری بیاورد و برگشت زود. فردوسی
برگشادن. گشودن. گشادن. باز کردن. رجوع به برگشادن و گشادن و گشودن شود. - برگشودن بند، گشودن و باز کردن آن: همه بند از پایشان برگشود ز ساری بیاورد و برگشت زود. فردوسی
باز کردن. افتتاح کردن: یکی گنج را در گشادند باز. فردوسی. که تا کس نگوید سخن جز به راز نهانی در دژ گشادند باز. فردوسی. با که گرو بست زمین کز میان بازگشاید کمر آسمان. نظامی. گوهرآمای گنج خانه راز گنج گوهر چنین گشاید باز. نظامی. وآنچه گشایی ز در عز و ناز بر تو همان در بگشایند باز. نظامی. بیا که فرقت تو چشم من چنان دربست که فتح باب وصالت مگر گشاید باز. حافظ. ، نجات. رهائی، عفونامه. (ناظم الاطباء) ، تفاخر. منت. (آنندراج). و بعضی گمان برده اند که به راء مهمله است. و در برهان این لفظ به جهت همین معنی به راء مهمله مرقوم است. (آنندراج) (غیاث اللغات)
باز کردن. افتتاح کردن: یکی گنج را در گشادند باز. فردوسی. که تا کس نگوید سخن جز به راز نهانی در دژ گشادند باز. فردوسی. با که گرو بست زمین کز میان بازگشاید کمر آسمان. نظامی. گوهرآمای گنج خانه راز گنج گوهر چنین گشاید باز. نظامی. وآنچه گشایی ز در عز و ناز بر تو همان در بگشایند باز. نظامی. بیا که فرقت تو چشم من چنان دربست که فتح باب وصالت مگر گشاید باز. حافظ. ، نجات. رهائی، عفونامه. (ناظم الاطباء) ، تفاخر. منت. (آنندراج). و بعضی گمان برده اند که به راء مهمله است. و در برهان این لفظ به جهت همین معنی به راء مهمله مرقوم است. (آنندراج) (غیاث اللغات)
یا کام دل گشودن. مراد دل برآمدن. به مراد دل رسیدن: دلبر که جان فرسود ازو کام دلم نگشود از او نومید نتوان بود از او، باشد که دلداری کند. حافظ (از آنندراج)
یا کام دل گشودن. مراد دل برآمدن. به مراد دل رسیدن: دلبر که جان فرسود ازو کام دلم نگشود از او نومید نتوان بود از او، باشد که دلداری کند. حافظ (از آنندراج)
فرج یافتن. گشایش یافتن کار: ای صبر بگفتی که چو غم پیش آید خوش باش که کار تو ز من بگشاید. مجیر بیلقانی. عمری ببوی یاری بردیم انتظاری زآن انتظار ما را نگشود هیچ کاری. سعدی (طیبات)
فرج یافتن. گشایش یافتن کار: ای صبر بگفتی که چو غم پیش آید خوش باش که کار تو ز من بگشاید. مجیر بیلقانی. عمری ببوی یاری بردیم انتظاری زآن انتظار ما را نگشود هیچ کاری. سعدی (طیبات)
گر بیند که بر پشت بار سبک داشت، دلیل که به قدر و جنس آن بار وی را منفعت رسد. اگر بیند که بر پشت بار گران داشت، دلیل که گناه و معاصی بسیار کند. محمد بن سیرین اگر بیند که بار بسیار داشت و دانست که از ملک او است. دلیل به قدر جنس بار وی را خیر و منفعت رسد یا مضرت و بدی. اگر بیند که آن بار ملک آن نبود خیر و شر او به خداوند خواب بازگردد.
گر بیند که بر پشت بار سبک داشت، دلیل که به قدر و جنس آن بار وی را منفعت رسد. اگر بیند که بر پشت بار گران داشت، دلیل که گناه و معاصی بسیار کند. محمد بن سیرین اگر بیند که بار بسیار داشت و دانست که از ملک او است. دلیل به قدر جنس بار وی را خیر و منفعت رسد یا مضرت و بدی. اگر بیند که آن بار ملک آن نبود خیر و شر او به خداوند خواب بازگردد.